ذهن زیبا؛ ذهن برتر
نوشته شده توسط : AMIR

این، بخشی از سخنان دکتر پدرو ریز (Pedro Ruiz) رییس انجمن روان‌پزشکی آمریکا در جلسه سالانه این انجمن در ماه می‌سال ۲۰۰۷ میلادی است که در وصف پروفسور «جان نش» بر زبان راند.




«جان نش» کسی است که بیشتر ما او را از فیلم «ذهن زیبا» به یاد داریم. فیلمی‌که براساس زندگی این پروفسور برنده جایزه نوبل ساخته شده و زندگی پرفراز و نشیب یک بیمار اسکیزوفرنیک را به تصویر کشیده است. در این فیلم تصویر ذهنیت غالب جامعه از یک «بیمار روانی» به عنوان شخصی خطرناک و فاقد صلاحیت و عملکرد به چالش کشیده شده است، تصویری که در طول سالیان شکل گرفته و با پیدایش سینما بر آن تاکیدی چندباره شده است. در این تصویر، «بیمار روانی» فردی خطرناک برای جامعه است که باید کنترل شود و خطر احتمالی وی مرتبا پایش شود. در بهترین حالت، ترحم بیننده نسبت به بیمار برانگیخته می‌شود و به حال او تاسف می‌خورد، اما می‌بیند که با وجود میل‌اش مجبور به بستری کردن وی و انجام درمان‌های شدید و بی‌رحمانه است.




اما در «ذهن زیبا» می‌بینیم که یک بیمار اسکیزوفرنیک چگونه با بیماری‌اش می‌جنگد، چگونه بر آن غلبه کرده و زندگی با آن را می‌پذیرد و در عین حال، به بالاترین درجات علمی‌ممکن دست می‌یابد. او، نه تنها خطری برای جامعه بشری محسوب نمی‌شود بلکه در بالاترین سطح از جامعه علمی‌جهانی پذیرفته می‌شود، مورد قبول همکاران و شاگردانش قرار می‌گیرد و در انتها بزرگ‌ترین جایزه علمی ‌جامعه بشری را نصیب خود می‌سازد. در سال ۲۰۰۷ پروفسور نش با حضور در جلسه سالیانه انجمن روان‌پزشکان آمریکا و سخنرانی درباره بیماری خود و تطبیق نظریه «تئوری‌‌بازی‌ها» با وجود بیماری‌های روان‌پزشکی در طبیعت، تنها یک سخنرانی علمی‌ ایراد نکرد. این حضور اتفاقی بود در ادامه رویکردی که در فیلم ذهن زیبا به کار گرفته شده بود، رخدادی که نشان می‌داد نگاه به بیماران روان‌پزشکی می‌تواند تغییر کند.




● نمونه ایرانی




نهمین همایش سالیانه انجمن روان‌پزشکان ایران تجربه متفاوتی بود. شاید به دنبال حضور دکتر جلیلی، رییس انجمن روان‌پزشکان ایران در کنگره انجمن روان‌پزشکان آمریکا و شنیدن سخنرانی جان نش، ایشان به فکر افتاده تا نمونه‌ای ایرانی از آن بسازد. «بهاءالدین خرمشاهی» قرآن‌پژوه و حافظ‌شناس نامی‌ معاصر به دعوت پزشک معالج‌اش، با شرکت در این همایش و در حضور نمایندگان رسانه‌ها به بیان تجربیات خود از ابتلا به بیماری دوقطبی پرداخت و با بیانی شیوا و شیرین تفاوت حالات خود در دوره‌های افسردگی و شیدایی را بیان کرد. او توضیح داد که چگونه در بخش‌هایی از سال پرکار بوده، شادی بدون دلیل داشته و حتی در مراسم عزا به بیان لطیفه و خنداندن دیگران می‌پرداخته، میل جنسی‌اش افزایش می‌یافته، پرحرف می‌شده و نیازش به خواب کم می‌شده است. در این دوران بوده که خلاقیت‌اش باعث خلق آثار گرانبهایش شده است.




از سوی دیگر، به خوبی تاریکی بی‌سبب افسردگی را توصیف کرد و به روشنی بیان کرد که چگونه در این دوران خلق‌اش تغییر می‌کرده است. آیا روان‌پزشکانی که شنونده سخنان وی بودند، علایم بیماری دوقطبی و نشانه‌های دوره‌های افسردگی و شیدایی را نمی‌شناختند؟ حتما می‌شناختند! اهمیت سخنان این ادیب مشهور در این است که به عنوان یک بیمار روان‌پزشکی حاضر شده بیماری‌اش را آشکار کند، به توصیف علایم‌اش بپردازد و نیاز خود به درمان و مراقبت‌های تخصصی روان‌پزشکی را بپذیرد. در جامعه‌ای که بیمار بودن به طور کلی و ابتلا به یک «بیماری روانی» به صورت خاص یک نقص تلقی می‌شود، این پدیده حتما شایان توجه خواهد بود.




:: بازدید از این مطلب : 598
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 5 شهريور 1392 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: